کشتن رامین زرد را به جنگ

ورود رامین به اتاق خواب سپهبد زرد او را از خواب بیدار کرد . شمشیر را بر داشت و مانند شیر به رامین حمله کرد .

رامین گفت : شمشیرت را بینداز و تسلیم شو تا تو را نکشم . من رامین برادر کوچک تو هستم . جان خود را به خطر مینداز .

سپهبد زرد با شنیدن صدای رامین خشمش چندین برابر شد دنیا پیش چشمش تاریک شد و دشنام های زشتی به رامین داد و به او حمله کرد . خواست با خنجر به فرق سر رامین بزند که رامین سپرش را بر سرش گرفت . تیزی خنجر سپر را  به دو نیم کرد . رامین به سرعت ، محکم با خنجر بر سر سپهبد زرد زد . مغز از سرش بیرون ریخت . سپس یک دستش را قطع کرد . خون به همه جا پاشیده شد . بر بالای بام و کوچه های دژ اجساد نگهبانان افتاده بود . اینچنین با کشته شدن عده زیادی کهندژ به دست رامین افتاد .

در طی سه ساعت ونبرد دولت سپهبد زرد سقوط کرد و گنج و گوهر برادران به دست رامین افتاد .  خوی و خصلت جهان این گونه است . پس از هر نوش نیش، گل همراه با خار ، شادی در کنار غم ، سود در کنار زیان قرار دارد .

رامین وقتی به خود آمد با دیدن نعش برادرش زرد جامه از تن درید و ناله و زاری کرد و گفت : آه ای برادر فرخ تو همچون جان و چشم من بودی . دستم بریده باد . شکمم دریده باد . که برادر نازنینی مانند تو را کشتم . با دست خود کمرم را شکستم . برادری چون او نمی توانم بیابم .

رامین بر نعش برادرش بسیار گریست . اما با مرگ زرد و تصرف کهندژ پادشاهی خود را اعلام کرد. شبی تاریخی برای رامین و ویس بود . وقتی روز شد رامین کامیاب شده بود و شادمان در کنار دلبرش ویس نشست.

برداشتن رامین گنج موبد را و گریختن به دیلمان

به دستور رامین تمامی چهارپایان باربر مرو را به کهندژ آوردند و گنج های موبد را بار آن ها کردند . او دو روز در مرو ماند و سپس ویس را سوار کجاوه ای بر شتر کرد و با کاروان گنج ها گریخت . ده هزار شتر و چهارپا و دینار و گوهر بیشمار راه بیابان را در پیش گرفت . شبانه روز حرکت می کردند .

پس از دو هفته بیابان نوردی و گذشتن از بیابان ها به موبد شاه خبر رسید که چه بر سر گنج هایش و کهندژ آمده است . در این هنگام رامین به قزوین در سرزمین دیلمان رسیده بود . لشکر گیل و دیلم همگی دلاورانی بی همتا ، ناوک انداز ، زوبین دار و جنگجو بودند . آنها قبایلی بودند که برای کسب نام و دفاع از شرف و ننگ همیشه با هم در حال جنگ بودند . هیچ حکومتی نتوانسته بود آن منطقه را فتح کند . سرزمینی بکر بود و به هیچ حکومتی باژ نمی داد .

رامین به عنوان شاه وارد آن منطقه شد . به محض ورود دستور داد چرمی بر زمین گستردند . پنج کیسه زر روی آن گذاشت و زر و سیم زیادی را بین آن قبایل پخش کرد . چون رامین شجاع و ثروتمند بود قبایل از او تبعیت و حمایت کردند . سپاهیان زادی گرد او جمع شدند و بزرگان قبایل فرمانش را اطاعت کردند . کشمیر ، آذین ، ویرو ، بهرام ، رهام ، رسام ، گیو از او اطاعت کردند . شاهان سرزمین های دیگر نیز برای حمایت از رامین سپاهیانی را برای او فرستادند . لشکر بزرگی گرد  آمد . ویرو سپهدار اعظم و گیو وزیر رامین شد .