بازنویسی داستان ویس و رامین از نظم به نثر
پاسخ دادن رامین ویس را
رامین گفت : ای ماهرو ، مرا بیش از این میازار . بردن آبرویم جلو دیگران ، شمردن کار های ننگینم ، راندن من از خانه ات بس نیست که به من طنعه هم می زنی و در حقم جفا می کنی . برایم دردی بالاتر از این نیست که بگویی جایی در کاخ موبد شاه نداری ، راه خانه دوست و دشمن را به من نشان دهی و در آخر بگویی طاقت شنیدن سخن تو را ندارم .
مگر نمی گویی خردمندان به جای دشمنی و جنگ ، آشتی و دوستی می کنند . چرا آشتی نمی کنی ؟ اگر با رفتنم راضی می شوی ، من به ناچار می روم اما همچناه عاشق و بی قرار و بی یار باقی خواهم ماند . کمی از مویت را به من بده تا هنگام غم و اندوه دلم آن را ببویم آنقدر بو کنم تا بمیرم و دل تو نیز خشنود شود .
پاسخ دادن ویس رامین را
ویس زیبا گفت : هنگام خوردن حنظل تلخ توقع نداشته باش دهانت شیرین شود . از موم نرم توقع نداشته باش مانند آهن محکم باشد . با درد و رنجی که از تو کشیده ام دلم از تو خشنود نمی شود . تو روح مرا آزرده ای با شیرین زبانی نمی توانی دردش را درمان کنی . جفای تو گوشم را ناشنوا کرده است . در گذشته روز های بسیاری به عشق و وصال تو خندان و برای جفاکاری و دوریت گریان بودم . امروز به حرف دلم گوش نمی دهم چون نمی خواهم بخندم یا گریه کنم . از تو سیر شده ام . عشق و امید در دلم نابود شده است . دلم را مهار کرده ام . اکنون متوجه شده ام که عاشق نابیناست . به این خاطر بیچاره است . چشمانم را گشوده ام تا طعم خوش دنیا را بفهمم و در دام ناکسان نیفتم .
پاسخ دادن رامین ویس را
رامین گفت : ای خوش اندام تخم این عشق را تو در دلم کاشتی و اکنون می گویی از تو سیر و بیزارم و نسبت به من کینه جویی می کنی اما من نه از تو سیرم ، نه بی وفایی می کنم و در پاسخ تندی های تو شیرین زبانی می کنم . در پاسخ دشنام تو مهربانی می کنم ، آزارت نمی دهم و به غیر از تو به کسی نگاه نم کنم . یک چشمم را درآوری ، چشم دیگرم را نیز تقدیمت می کنم . مرا به زشتی یاد کردی آن را خوب می بینم . نفرین تو برایم مانند دعای خیر است .
هر چه می گویی خوشم می آید . سکوت تو مرا می آزارد و گفتارت هم درمانگر است و هم به درد هایم می افزاید . آنقدر با تو سخن می گویم تا رام و راضی شوی . اگرچه تو اکنون دشمن منی ، اما اگر از اینجا بروم در برف و سرما خواهم مرد . میان دو راهی مانده ام زیرا در هر دو راه ممکن است بمیرم . اینجا مردن برایم راحت تر است . دست مرگ گریبانم را گرفته و عشق تو دلم را ربوده ، نمی توانم از اینجا بروم .
پاسخ دادن ویس رامین را
ویس زیبا گفت : ای رامین برو شکیبا باش و با این جدایی بساز . هرچه کمتر سخن بگویی و من هرچه کمتر تو را ببینم بهتر است . رنج بیهوده تحمل مکن . آزموده را آزمودن خطاست . من نادان و بی اراده نیستم و فریب نمی خورم . من تو را بار ها آزموده ام . اگر تو حقیقت می گفتی تا حالا اصل و گوهر خود را نشان می دادی . نیمی از عمر من به خاطر تو در درد و رنج و ننگ گذشت اکنون می خواهم بقیه عمرم را شاد باشم . از ه سال اندوه و وفاداری کردن به تو سودی نبردم . مگر با خودم دشمنم یا من را برای تو آفریده اند . بیش از حد به تو وفاداری کردم و اندوه بیهوده خوردم . همه از جفا کردن خود پشیمان می شوند اما من از وفا کردن به تو پشیمانم . چرا این همه آسیب به خودم وارد کنم . اگر کوه هم بود زیر این بار سگنین خرد می شد . دلم از دام تو رهیده و دوباره خود را گرفتار دامت نمی کند .