نامه نوشتن موبد به شهرو و فریفتن به مال
شاه سخنان زرد را پسندید و نامه ای به شهرو نوشت، نامه پر از سخنان زیبا و شیرین و فریبنده بود ، در نامه نوشت شهرو آخرت را فراموش مکن این سخنان مرا به گوش جان بپذیر ، روانت را در آن دنیا شرمنده یزدان مکن ، روز داوری یزدان ، دوزخ ترسناک و سرانجام این کارت را در نظر داشته باش ، برای کامیابی چند روزه این دنیا آخرت خود را خراب مکن ، به پیمانت پشت مکن که کاری اهریمنی است .
پیمان و سوگند خود را به یاد آور ، من دوست تو هستم ، چرا از من بیزاری ؟ به دنیا آمدن ویس به خاطر فر شاهی من بود ، چرا او را به ازدواج دیگری درآوردی ؟ بدان که به خاطر بخت و اقبال من داماد تو از این پیوند شادکام نشد ، این سزای کسی است که با همسر من بخواهد ازدواج کند ، اگر کمی بیندیشی می فهمی این تقدیر آسمانی بوده است . تا وقتی نام من بر ویس باشد هیچ دامادی با او خوشبخت نمی شود ، این پیوند را باطل کن و ویس ماه پیکر زیبا را به من بده و کشورت را از جنگ و کینه و دشمنی نجات بده ، در جنگ بین ما هر خونی ریخته شود گناهش به گردن توست ، اگر از یزدان بترسی این جنگ را به پایان می رسانی و ماه آباد را از نابو ویرانی می رهانی ، بی اهمیت دنستن این دشمنی و کینه جویی نادانی است ! اگر محبت و دوستی مرا جلب کنی ویرو را به پادشاهی می رسانم ، او را بزرگ سالار سپاهیانم می کنم ، تو نیز در کهستان بزرگ بانو خواهی بود و ویس هم در خراسان پیش من خواهد بود .
این عمر کوتاه را با شادی و خوشی و ناز بگذران ، جنگ و ستیزی هم رخ نخواهد داد و همه چیز به خیر و خوبی و خوشی حل می شود ، چرا با هم دشمن باشیم ؟ !
صفت آن خواسته که موبد به شهرو فرستاد
شاه موبد پس از نوشتن نامه آن را به همراه صد شتر با کجاوه ، پانصد استر چهارپا ، بپانصد شتر با بار لباس های شاهانه ، صد اسب عرب ، سیصد تخاره گوهر ، دویست کنیز خوش اندام با کمر بندهای جواهر نشان و تاج های زرین و دستبند ها و گردن بندهای گرانبها از چین و خلخ گنج ، دویست تاج گوهر نشان ، صد صندوقچه زرین پر از گوهر ، هفتصد جام بلورین زرین ، بیست خروار دیبای رومی و چیز های بسیار دیگر که وصفشان دشوار است و گوهر ها و دیبا و دینار آن ها را با دلی مملو از عشق و درد فراوان برای شهرو فرستاد و نگران بود که ویرو نیز چنین کاری برای ویس انجام دهد ، قافله به سوی دژ شهرو روانه شد .