زنان نقش آفرین در شاهنامه فردوسی
زنان نقش آفرین در شاهنامه
در جای جای ادبیات پارسی در نثر یا نظم می توان به صورت ملموس به اهمیت نقش زنان و جایگاه ویژه آن ها در شکل گیری آثار والا پی برد ، در این مجموعه زنان نقش آفرین در داستان های شاهنامه فردوسی مورد بررسی قرار گرفته و در لابه لای داستان ها می توان به راحتی شجاعت ، لیاقت و مدیریت در بحران ها را حس و درک نمود .
گفتنی است این نوشتار ، پیش از این جهت آشنایی قشر جوان و نوجوان با فرهنگ و ادب ایران باستان و شاهنامه فردوسی به شکلی مبسوط در قالب بازنویسی تمامی شاهنامه فردوسی از نظم به نثر روان توسط اینجانب تهیه شده است اما اکنون بر آن شدم با ویرایشی مجدد فقط داستان هایی را که زنان ایرانی شخصیت اصلی و محوری داستان بوده اند را برگزیده و در مجموعه حاضر ارائه نمایم .
زنان نقش آفرین در این داستان "سیندخت" و "رودابه"
هنگامی که سام پدر زال به زابلستان رسید ، همه مردمان و بزرگان با گرمی و شادمانی او را پذیرا شدند . سام به بزرگان زابلستان گفت : " من باید برای جنگ به دیار گرگساران و مازندران بروم . پسرم زال را به شما می سپارم ، او را گرامی بدارید و به او دانش های خود را بیاموزید ." همچنین به زال گفت : " این سرزمین ، تحت فرمان تو است . اینجا را به تو می سپارم ، با مردمانش به دادگری رفتار کن ."
زال از پدر سپاسگزاری کرد و تا دو منزل برای بدرقه ، با او رفت و سپس به زابل بازگشت . پادشاه زابلستان "مهراب" نام داشت ، او برای خوش آمدگویی نزد زال آمد و از زال بسیار شایسته پذیرایی کرد و برای او خیمه ای زیبا مهیا نمود . مهراب پس از گفت وشنود هایش با زال از منش آن پهلوان خردمند ، خرسند شد .
مهراب ، دختری به نام "رودابه" داشت . رودابه از پدر خواست که اوصاف زال را برایش تعریف کند ، رودابه وقتی وصف و خرسندی از رفتار زال را از دهان پدر شنید ، ندیده ، صد دل عاشق زال شد و برای دیدن او لحظه شماری می کرد . رودابه از ندیمان و اطرافیان خود خواست ، نقشه ای طراحی کنند تا او بتواند زال را ببیند و با او هم سخن شود .
ندیمان رودابه به خیمه زال نزدیک شده و نزد او رفتند و سر سخن را بازکرده و زیبایی های رودابه را برای زال توصیف کردند . تاثیر سخنان آن ها آنچنان بود که زال با شنیدن اوصاف رودابه ، دلبسته و عاشق رودابه شد و به قصد دیدارش روانه کاخ شد . زال مخفیانه کنار دیوار کاخ مهراب رفت. رودابه که برای دیدن زال ، لحظه شماری می کرد ، روی بام آمد ؛ گیسوان بسیار بلند خود را از بالای دیوار کاخ به پایین انداخت تا زال بتواند آن را گرفته و به عنوان طناب استفاده کند و از دیوار بالا بیاید. اما زال کمندش را بر کنگره های دیوار کاخ انداخت و از دیوار بالا رفت و دو یار عاشق به وصال یکدیگر نایل شدند . پس از کامیابی از یکدیگر ، با همان کمند از دیوار پایین آمد و به خیمه خود بازگشت.